هدف دانش مدیریت مالی
هدف دانش مدیریت مالی |
افشین عزیزیان
دانش مدیریت مالی بر این فرض قرار دارد که هدف اصلی و شاخص مدنظر مدیریت حداکثرسازی ثروت صاحبان سهام است. این هدف یا ایدهآل تنها از طریق مدیریت کارآمد جریانهای نقدی کوتاه و بلندمدت شرکت یا موسسهء اقتصادی میسر است. برخی از کسانی که در زمینهء اقتصاد و بازرگانی تجربهء کمتری دارند بر این باورند که حداکثرسازی ثروت سهامداران که به واسطه حداکثر کردن قیمت سهام میسر میشود ایدهآل مطلوب و مناسب نیست و معتقدند که شرکت باید درصدد تامین هدفهای عالیتر برآید، هدفی چون به حداکثر رساندن رفاه اجتماعی. در نگاه اول چنین به نظر میرسد که چنین هدفی انعکاسگر آهنگی دلنواز است، زیرا گروههای متعددی چون جامعه، دولت، عرضهکنندگان، مصرفکنندگان و مدیران ذینفع در فعالیتهای شرکت هستند و ضرورت دارد در تعریف ایدهآل،مدنظر شرکت منافع این گروهها نیز لحاظ شود، اما نگاه موشکافانه و کارشناسی به هدف و ایدهآل دانش مدیریت مالی بیانگر منطق نهفته در ورای چنین هدفی است که همانا دربرگیرندهء تامین منافع تمامی گروههای ذینفع در منافع شرکت است. از گروههای ذینفع در فعالیت موسسهء اقتصادی میتوان به مصرفکنندگان، کارکنان، دولت، مدیران و... اشاره کرد. به عنوان مثال حداکثر کردن قیمت سهام ایجاب کنندهء آن است که شرکت با افزودن بر کارآیی و با حداقل هزینه، کالاها و خدماتی با بالاترین کیفیت تولید و عرضه کـنـد کـه به معنی پاسخگویی به نیاز مصرفکنندگان در سطحی مطلوب است و حداکثر رفاه را برای مصرفکننده به ارمغان می آورد، در مورد منافع سایر گروههای ذینفع نیز میتوان با چنین منطقی استدلال کرد. بنابر آنچه گفته شد حداکثرسازی ثروت سهامداران همسو با برآوردن منافع سایر گروههای ذینفع است، ولی نکتهء حایز توجه آن است که طراحی سازوکارهای کنترلی و هدایتگر ذینفعان به حرکت در سمت و سوی صحیح و برآورندهء منافع تمامی گروهها از اهمیت خاصی برخوردار است، چه در غیر اینصورت کشاکش و تضاد میان گروههای ذینفع میتواند نقضکنندهء ایدهآل سایر گروهها باشد، به عنوان مثال بحث منافع مدیریت در مقابل منافع سهامداران که طراحی سیستمهای کنترلی کارآمد ضمن رفع مسالهء نمایندگی، هر دو گروه را به نحوی مطلوب منتفع خواهد کرد. چارچوب مدیریت مالی مبنای ایجاد ارزش که هدف نهایی فعالیت یک موسسهء اقتصادی و دانش مدیریت مالی است بر این اصل ساده قرار دارد: «امیدواری به اینکه پولی که از شرکت یا موسسهء اقتصادی عایدتان خواهد شد بیش از پولی باشد که به آن وارد میکنید.» بر این اساس مدیر مالی به دنبال آن است که با مدیریت کارآمد جریانات نقدی کوتاه و بلندمدت، وجوه نقد افزونتری ایجاد کند. برای ایجاد ارزش و مدیریت وجوه نقد در مفهوم وسیع آن مدیر مالی سه تصمیمگیری اساسی پیش رو دارد: 1- شــرکـت چـه سیـاسـتهـای سرمایهگذاری بلندمدتی را باید اتخاذ کند؟ 2- وجــوه نـقــد مـورد نیـاز بـرای سرمایهگذاریهای مدنظر چگونه تامین شود؟ 3- شرکت به منظور برآوردن تعهدات کوتاه مدت خود به چه میزان وجه نقد نیاز دارد؟ مدیر مالی شرکت به طور مداوم با تصمیماتی در این سه حوزه مواجه است و به دنبال دستیابی به ترکیبی از سیاستها و تصمیمگیریها به منظور هدایت صحیح موسسه در این سه حوزه است که نهایتا هدف ایجاد ارزش و حداکثرسازی ثروت را برآورده کند. چنانچه ترکیب سمت راست و چپ ترازنامه را به عنوان نمایی از وضعیت مالی موسسه در هر لحظه مدنظر قرار دهیم با استناد بدان میتوان استدلال درستی در باب چرایی اینکه مدیر مالی به دنبال پاسخگویی به سه سوال اساسی فوق است ارایه کرد. 1- سوال اول در ارتباط با انتخاب نوع سرمایهگذاریها و تحت تملک درآوردن داراییهای ثابت است. البته نوع و ترکیب داراییها متاثر از نوع صنعتی است که شرکت در آن صنعت فعالیت میکند. به فرآیند به کارگیری و مدیریت داراییهای بلندمدت شرکت بودجهبندی سرمایهای گفته میشود. تـصمیـم بـه انجام یا عدم انجام یک سرمایهگذاری و به کارگیری دارایی یک تصمیم بودجهبندی سرمایهای است که در برگیرندهء جریانات نقدی ورودی و خروجی از شرکت است. 2- سوال دوم به نحوه و چگونگی تامین مالی برای مخارج سرمایهای میپردازد که در ارتباط با سمت چپ ترازنامه است، این حوزه دربرگیرنده مدیریت ساختار سرمایه است. 3- سوال سوم در زمینهء مدیریت داراییها و تعهدات جاری است (قسمت بالایی ترازنامه در سمت راست و چپ.) بین حجم و زمان تحقق جریانات نقدی ورودی و خروجی از شرکت عدم تطابق وجود دارد، علاوه بر این در مورد حجم و زمان تحقق جریانات نقدی عدم اطمینان وجود دارد که مبین بخشی از مشغلههای مدیر مالی در مدیریت کارآمد وجوه نقد (کوتاه مدت) است. این حوزه در ارتباط با مدیریت سرمایه در گردش است. سنگ بناهای تحول پس از جنگ دوم جهانی و با آغاز دههء 50 میلادی، روشهای تحلیلی و فنونی که خاص اقتصاددانان بود برای حل مشکلات و پاسخگویی موثر به سوالات مطروحه در حوزهء مدیریت مالی وارد این حوزه شد و مسیری برای شکلگیری پایهای علمی در تحلیل تصمیمات مربوط به خطمشی مالی شرکتها فراهم آورد. در ذیل به تحول نظریههای اقتصاد مالی که طی این سالها تحقق یافته و سنگ بنای مدیریت مالی نوین است اشاره شده است: نظریهء بازارهای کارا: تحلیل رفتار تعادلی تغییر قیمتها در طول زمان در بازارهای سفته بازانه. نظریهء بدره: تحلیل چگونگی گزینش بهینه اوراق بهادار برای مجموعهء بدره اوراق بهادار یک موسسه. نظریهء قیمتگذاری داراییهای سرمایهای: تحلیل متغیرهای تعیین قیمت داراییها در شرایط نداشتن اطمینان. نظریهء قیمتگذاری اختیار معامله: تحلیل متغیرهای تعیینکنندهء قیمت مطالبات احتمالی از قبیل اختیار خرید سهام و اوراق قرضه شرکتها. نظریهء نمایندگی: تحلیل نحوهء کنترل تضاد منافع و انگیزههای روابط قراردادی. اقتصاد مالی از مرحلهء گزارههای بیارتباط به مرحلهای تکامل یافته رسیده است. در حال حاضر نظریهء مالی و شواهد موجود به اندازهای غنی است که میتواند تحلیل ملموسی از بسیاری از مشکلات جزء به جزء مالی به عمل آورد و انتظار بر این است که مرزهای دانش امور مالی شرکتها برای حل تمامی مشکلات مبتلا به مدیران مالی هرچه بیشتر گسترش یابد. |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.